فاصله معنادار

متن مرتبط با «مدنی» در سایت فاصله معنادار نوشته شده است

خونه خانم مدنی

  • خانۀ خانم مدنی دو طبقه بود هر طبقه دو اتاق و یک آشپزخانه. ما طبقۀ اول بودیم و یک مستاجر دیگر هم طبقۀ بالا. درِ کوچه به راهرو باز می‌شد. اول راهرو در آشپزخانه بود. آشپزخانه به اتاق‌ها راه نداشت، اما اگر درست یادم مانده باشد، پنجره داشت. پنجره‌های رنگی. بعد، در اتاق‌ها بود و آخر سر هم، ته راهرو، در چوبیِ کرم رنگی به حیاط. حیاط خیلی بزرگ نبود. یک پله می‌خورد و می‌رفت پایین. بالکن هم نداشتیم. آن سر حیاط هم یک انباری بود که با ایرانت ساخته شده بود و فکر کنم برای ما و همسایه بالایی مشترک بود. من خانۀ خانم مدنی به دنیا آمده بودم. خانم مدنی حاضرِ غایب بود. همیشه صحبتش بود اما من یادم نمی‌آید دیده باشمش. شاید هم دیده بودم و نشناخته بودم. آخر خیلی بچه بودم. فقط می‌دانستم که خانمی با این نام صاحبِ خانه‌مان است. صاحب‌خانۀ خوبی هم هست که چند سالی خانه اش نشسته‌ایم و هر بار صحبتی ازش در میان بوده مامان به نیکی ازش یاد کرده. نمی‌دانم پیر بود یا جوان اما حس می‌کردم کسی که صاحب خانه است باید پیر باشد. آخر مگر می‌شود آدم در جوانی هم صاحب خانه شود. باید کار کنی پیر بشوی، بعدش شاید، شاید، یک خانه‌ای هم از برای خودت داشته باشی. حتی حس می‌کردم بیوه است وگرنه مگر زن به این راحتی‌ها صاحب مال و اموال می‌شود. لابد پیر بود و بیوه بود و ملک شوهرش به نامش شده بود. یا ارث پدری.(بچه بودم دیگر. فمنیسم و حقوق زنان و دیدگاه‌های جنسیت زده چه می‌دانستم چیست. از آن‌چه دور و برم می‌دیدم منطق در سرم پرورانده بودم) خانۀ خانم مدنی، تنها خانه‌ای بود که اجازه داشتم در کوچه بازی کنم. به عبارتی تنها جایی بود که هم‌بازی داشتم. شاید به این خاطر که چندین سال ساکن آن خانه بودیم و, ...ادامه مطلب

  • همسایهٔ خانهٔ خانم مدنی

  • همسایهٔ طبقهٔ بالا خانم شاغلی بود که دو تا بچهٔ کوچک داشت. نمی‌دانم بیوه بود، مطلقه بود، یا شوهری داشتم که زود میرفت و دیر می‌آمد. فقط می‌دانم که زن تنهایی بود که برای سر کار رفتنش کسی را نداشت بچه‌ها را بسپرد بهش. صبح به صبح، اوضاع خانه را به سامان می‌کرد، خورد و خوراک بچه ها را جور می‌کرد، در را رویشان قفل می‌کرد و می‌رفت سر کار. به مامان هم می‌سپرد که هوای خانه را داشته باشد. مامان می‌گفت یک بار با صدای گرومپ گرومپِ در زدن بچه‌ها از جا پریده، دویده طبقهٔ بالا و متوجه شده چیزی در خانه آتش گرفته و بچه‌ها، ترسیده، مانده‌اند پشت در. جزییات ماجرا یادم نیست، همین‌قدر می‌دانم که خوشبختانه اتفاق بزرگی نبوده و به خیر گذشت است.خونه خانم مدنیبرچسب‌ها: اجاره نویسنده:  آیِ با کلاه | در ساعتِ 21:18 | لینک  |  بخوانید, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها